,

چرا احساس پوچی می‌کنیم؟

مقدمه

تصور کن: همه‌چیز ظاهراً سر جای خودش است. شغل، تحصیل، روابط، حتی سرگرمی‌ها… اما انگار یک چیزی گم شده. هر کاری می‌کنی یک حفره درونی پر نمی‌شود. گویی وسط یک زندگی پرهیاهو، صدایی درونت می‌گوید:
«خب که چی؟ برای چی دارم این کارها را می‌کنم؟»

این احساس، همان پوچی درونی است؛ یک وضعیت روان‌شناختی که بسیاری از ما تجربه‌اش کرده‌ایم، اما کمتر درباره‌اش حرف زده‌ایم. بیایید بفهمیم چرا این حس سراغ‌مان می‌آید؟ و چطور می‌توانیم دوباره به زندگی معنا بدهیم؟

چرا احساس پوچی می‌کنیم؟ 

۱. نبود معنا و هدف در زندگی

یکی از مهم‌ترین دلایل احساس پوچی، نبود معنا و هدف مشخص در زندگی است. انسان‌ها ذاتاً موجوداتی هدف‌گرا هستند؛ یعنی برای اینکه احساس رضایت و انگیزه داشته باشیم، باید بدانیم چرا هر روز از خواب بیدار می‌شویم و به سمت چه چیزی حرکت می‌کنیم. وقتی این «چرایی» زندگی‌مان گم شود، کارها و مسئولیت‌ها بی‌روح و مکانیکی می‌شوند و ما وارد چرخه‌ای از روزمرگی می‌شویم که هیچ‌چیز در آن هیجان‌انگیز یا ارزشمند به نظر نمی‌رسد.

ویکتور فرانکل، روان‌پزشک و نویسنده کتاب انسان در جستجوی معنا می‌گوید:

«انسان می‌تواند هر “چگونه‌ای” را تحمل کند، اگر برای “چرا”ی زندگی‌اش پاسخی پیدا کند.»

زمانی که معنای زندگی‌مان مبهم می‌شود یا اهداف‌مان با ارزش‌های درونی‌مان هم‌راستا نیستند، خلأ بزرگ درونی را تجربه می‌کنیم. برای مثال ممکن است در مسیر تحصیلی یا شغلی موفق باشیم، اما چون این مسیر بر اساس انتظارات دیگران انتخاب شده نه خواسته‌های قلبی‌مان، حس کنیم همه‌چیز پوچ است.

راهکار: پیدا کردن معنا الزاماً به معنای یافتن یک هدف بزرگ و انقلابی نیست؛ معنا می‌تواند در کارهای کوچک و روزمره هم شکل بگیرد، مثل کمک به یک دوست، نوشتن خاطرات، یا یادگیری یک مهارت جدید. مهم این است که قدم‌های کوچک‌مان با ارزش‌های درونی‌مان هم‌سو باشد.

۲. فقدان ارتباطات عمیق

یکی دیگر از دلایل رایج احساس پوچی، نداشتن ارتباطات عمیق و معنادار با دیگران است. انسان‌ها ذاتاً موجوداتی اجتماعی هستند و کیفیت روابط ما تأثیر مستقیمی بر احساس رضایت و معنا در زندگی دارد. حتی اگر صدها دنبال‌کننده در شبکه‌های اجتماعی داشته باشیم، اگر نتوانیم با کسی درباره احساسات واقعی‌مان حرف بزنیم یا احساس دیده شدن و شنیده شدن نداشته باشیم، تنهایی عمیق ما را فرا خواهد گرفت.

مطالعه مشهور دانشگاه هاروارد روی بیش از ۷۵ سال زندگی افراد نشان داد که کیفیت روابط نزدیک مهم‌ترین عامل پیش‌بینی‌کننده شادی و رضایت از زندگی است. وقتی ارتباطات‌مان سطحی یا مقطعی است، نیاز ما به تعلق و دیده‌شدن تأمین نمی‌شود و به‌تدریج احساس بی‌معنایی شکل می‌گیرد.

راهکار: ایجاد روابط معنادار نیازمند صداقت، حضور ذهن و آسیب‌پذیری است. سعی کنید حتی با یک نفر که به او اعتماد دارید، گفت‌وگوی عمیق و بدون قضاوت داشته باشید. همین قدم کوچک می‌تواند تأثیری شگرف در احساس رضایت شما بگذارد.

۳. مقایسه اجتماعی و فشارهای فرهنگی

یکی از عوامل پنهان اما قدرتمند که می‌تواند احساس پوچی را تشدید کند، مقایسه مداوم خود با دیگران است. در دنیای امروز که شبکه‌های اجتماعی زندگی‌های دیگران را با بهترین فیلترها نمایش می‌دهند، ما مدام شاهد موفقیت‌ها، سفرها و لحظات شاد دیگران هستیم. همین امر باعث می‌شود ناخودآگاه احساس کنیم زندگی‌مان کمتر از حد انتظار است یا آن‌طور که باید نیست.

تحقیقات نشان داده است که مقایسه اجتماعی مداوم با دیگران می‌تواند منجر به کاهش عزت‌نفس، افسردگی و بی‌معنایی شود. این مقایسه‌ها اغلب بر مبنای ظاهر است، نه واقعیت زندگی افراد، اما ذهن ما تفاوتی میان این دو قائل نمی‌شود.

راهکار: آگاهی از اثرات مخرب مقایسه اجتماعی گام اول است. محدود کردن زمان استفاده از شبکه‌های اجتماعی، تمرکز بر پیشرفت شخصی به‌جای رقابت و نوشتن روزانه نکات مثبت زندگی‌تان، می‌تواند کمک کند که ذهن‌تان از چرخه مقایسه خارج شود و ارزش‌ها و اولویت‌های واقعی‌تان را بازشناسی کنید.

۴. احتمال وجود اختلالات روان‌شناختی

در برخی موارد، احساس پوچی می‌تواند فراتر از یک وضعیت موقتی باشد و به‌عنوان علامتی از اختلالات روان‌شناختی جدی‌تر ظاهر شود. برای مثال، در افسردگی شدید، فرد ممکن است حتی در انجام ساده‌ترین کارها هم انگیزه‌ای نداشته باشد و دنیا را بی‌معنا ببیند. اختلال شخصیت مرزی (BPD) و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) نیز می‌توانند با این احساس همراه باشند.

انجمن روان‌پزشکی آمریکا (APA) در DSM-5 توضیح می‌دهد که احساس پوچی پایدار و عمیق یکی از شاخصه‌های اختلال شخصیت مرزی است. همچنین در پژوهش‌ها آمده است که بین تجربه مکرر پوچی و افزایش ریسک افکار خودکشی رابطه وجود دارد.

راهکار: اگر احساس پوچی شما مداوم است و عملکرد روزمره‌تان را مختل کرده، مهم است که با یک روان‌درمانگر یا روان‌پزشک مشورت کنید. درمان‌هایی مانند معنا‌درمانی، درمان شناختی-رفتاری (CBT) و درمان مبتنی بر ذهن‌آگاهی (MBCT) می‌توانند به بهبود این وضعیت کمک کنند.

 

جمع بندی:

احساس پوچی تجربه‌ای است که بسیاری از ما در مقاطعی از زندگی با آن روبه‌رو می‌شویم؛ احساسی شبیه یک خلأ درونی که می‌تواند از نبود معنا و هدف، کمبود روابط عمیق، مقایسه مداوم با دیگران یا حتی مشکلات روان‌شناختی ناشی شود. اما این حس، هرچند دردناک، می‌تواند یک زنگ هشدار باشد؛ فرصتی برای مکث، بازبینی و ساختن مسیری تازه.

با بازگشت به ارزش‌های شخصی، ایجاد روابط واقعی و معنادار، دوری از مقایسه‌های مخرب و در صورت نیاز، کمک گرفتن از متخصصان، می‌توانیم این خلأ را آرام‌آرام پر کنیم و زندگی را دوباره پر از معنا و لذت کنیم. پوچی پایان راه نیست؛ بلکه می‌تواند نقطه شروعی باشد برای کشف دوباره خود و طراحی یک زندگی غنی‌تر و عمیق‌تر.

منابع:

  • انسان در جستجوی معنا، فرانکل (۱۹۶۳).
  • سخنرانی تد، «چه چیزی یک زندگی خوب می‌سازد؟»، والدینگر (۲۰۱۵).
  • روابط اجتماعی و ریسک مرگ‌ومیر، هولت-لونسداد و همکاران (۲۰۱۰).
  • مقایسه‌های اجتماعی در شبکه‌های اجتماعی، فاردولی و همکاران (۲۰۱۸).
  • شبکه‌های اجتماعی و عزت‌نفس، فوگل و همکاران (۲۰۱۴).
  • انجمن روان‌پزشکی آمریکا، DSM-5.
  • آسیب به خود و رابطه آن با افکار خودکشی، کلونسکی و می (۲۰۱۲).
اشتراک گذاری

1 دیدگاه برای “چرا احساس پوچی می‌کنیم؟”

  1. ۲۴ تیر, ۱۴۰۴ در۴:۵۷ ب٫ظ

    چقدر تو خوبی پسر !

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری با * مشخص شده‌اند.

Your Bag
Shop cart Your Bag is Empty